لشکر ابن سعد از همه طرف باقیماندگان یاران امام حسین را محاصره کرده بودندو آنان را نیز به شهادت

 

رساندندتا آنکه بیش از سه الی چهار نفر باقی نماندند امام حسین (ع) وقتی که چنین دید پیراهن یمانی

خود را طلب کرد آن پارچه چنان درخشندگی داشت که چشم ها را خیره می کرد و امام حسین برای

اینکه بعد از کشته شدنش پیراهن را یاران سعد برتن نکنند آن را پاره پاره کرد و بعد به تن کردند هر چند

که بعد از شهادت بجر بن کعب آن را ربود و آن حضرت را عریان گذاشت و در روایات آمده که در روز عاشورا

  دو دست این مرد ملعون در تابستان ها همچون چوب خشک می شد و در زمستان تازه می شد و

خون وچرک از آن بیرون میزد تا روزی که خداوند او را هلاک کرد  و چون یاران امام بیش از سه نفر نبودند و

برای دفاع به سوی دشمن رفتند ولی هر سه تن کشته شدند و امام که زخم های گرانش او را مدام بر

 زمین می انداخت باز به سوی دشمن حمله میبرد و آنها را پراکنده می ساخت تا به سوی خیمه ها

نروند امام آنقدر جنگید که صف دشمن به هم خورد و دشمن به خیمه ها حمله کرد و در این هنگام شمر

به سراپرده امام رسید و خواست که آنجا را غارت کند که امام فرمود بعد از کشته شدن من همه چیز به

شما می رسد ولی با زنان کاری نداشته باشید چون آنها که گناهی ندارند شمر هم قبول کرد و دوباره به

پیکار با امام پرداخت با اینکه تمام بدن حسین (ع)زخمی شده بود دست از نبرد بر نمی داشت و سپاه

دشمن را قلعو قمع می کرد شمر که این حالت را دید دستور داد که سپاه تیر انداز از پشت سر او به آن

 حضرت تیر بی افکنند سپاه شروع به تیر اندازی کرد و بدن آن حضرت هموچون خار پشتی شده بود امام

تاب آورد ولی در این هنگام صالح بن وهب مری چنان نیزه ای بر پهلویش زد که با صورت به روی زمین

افتاد و گونه راستش به خاک مالیده شد و  امام در حالی که می گفت بسم الله و بالله و علی مله رسول الله

دوباره از خاک بر خاست زینب وقتی شنید که برادر به این حال افتاده از خیمه بیرون زد و گفت وای بر شما

 چرا با برادر اینگونه رفتار می کنید آیا مسلمانی در میان شما نیست مادرتان به عزایتان بنشیند لشکر از

 هر سو بر امام حمله می کردند زرعه بن شریک ضربه ای بر کتف چپ امام زد و آن را از پیکرش جدا کرد

 و حسین با آن حال خود زرعه را از پای در آورد امام دیگر خسته شده بود به گونه ای که می خواست از

زمین بلند شود دوباره به زمین افتاد در این لحظه سنان بن انس نخعی نیزه ای به گلوی حضرت فرو کرد و

سپس به سینه اش و در پی آن تیری رها کرد تا به گلوی حسین (ع) نشست و حضرت تیر را از گلو در

آورد در حالی که دو کف دستش پر از خون شده بود حسین (ع) با این حالش آب خواست مردی از بین

جماعت گفت آب نخواهی نوشید تا به جهنم گرم و سوزان بروی و از آب گرم آنجا بنوشی وقتی امام این

جمله را شنید جواب داد من نه بر آتش جهنم وارد می شوم ونه از حمیم آن می نوشم من بر جدم

رسول خدا وارد می شوم و از آبی تازه که هر گز کهنه نمی شود خواهم نوشید و شکایت شما را به آن

حضرت می رسانم ودر این حال  بود که امام حسین (ع) به شهادت رسید .

aksdoni Jalalpic funpatugh com%20(7) عکس های بسیار زیبا به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم

 

سایت پاتوق شهر 


موضوعات مرتبط: داستان شهادت امام حسین ، ،

تاريخ : دو شنبه 26 دی 1390 | 15:47 | نویسنده : محمد رمضانی پور |
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By VatanSkin :.